آیا تاکنون با خود فکر کردهاید که کاش میتوانستید مشکلاتتان را به روشهای مؤثرتر و سادهتری حل کنید؟ اگر میخواهید توانایی این کار را داشته باشید باید شیوههای تفکر خود را تغییر دهید و منطقی بیندیشید. اما چگونه منطقی فکر کنیم و اصلا روشی برای تغییر شیوهی تفکر وجود دارد؟ بله! روشهای متعددی برای منطقی فکر کردن وجود دارد. این مطلب به دو روش اصلی و در عین حال سادهی تفکر منطقی میپردازد: انجام تمرینات ذهنی، شناخت رفتار و افکار غیرمنطقی.
روش اول: انجام تمرینات ذهنی
۱. حافظهی خود را تقویت کنید
مغز نیز مانند سایر اعضای بدن، به تمرین نیاز دارد تا عملکرد بهتری داشته باشد. یک روش خوب برای بهبود عملکرد مغز، این است که حافظهی خود را محک بزنید. برای این کار، بررسی کنید که تا چه اندازه میتوانید جزئیات امور روزانه یا کارهای انجام شدهی خود را به یاد آورید.
سعی کنید هر روز چیزهای کوچکی را به خاطر بسپارید. مثلا میتوانید فهرستی از خواربار تهیه کنید و آن را از بر کنید، یا قطعهی کوچکی از یک شعر یا یک کتاب را حفظ کنید. پس از یک ساعت، دوباره آنچه را که حفظ کردهاید مرور کنید و ببینید که چه مقدار از آن به یادتان مانده است.
تلاش کنید تا با رجوع به حافظهتان، نقشهی مسیر منزل به محل کار، فروشگاه، منزل دوستتان یا هر جای دیگری را که اغلب به آنجا میروید رسم کنید. آیا میتوانید جزئیات این مسیرها را نیز به یاد بیاورید؟
به جزئیات کوچک توجه کنید. توجه به چیزهای به ظاهر بیربط میتواند یک ابزار مهم برای تفکر منطقی باشد. آیا تاکنون به بریدگی روی دست دوستتان توجه کردهاید؟ آیا هرگز تعداد قدمهایتان را در مسیر دانشگاه یا مدرسه شمردهاید؟ آیا هرگز پیش آمده است که در یک متن دنبال غلط املایی بگردید؟ اگر پاسختان منفی است وقت آن رسیده که شروع کنید. هر چه بیشتر تمرین کنید ذهن شما سالمتر و قدرتمندتر خواهد شد. با گذشت زمان، مهارت بیشتری در زمینهی تفکر منطقی به دست خواهید آورد.
۲. تأثیر فوقالعادهی حل جدول بر ذهن انسان به خوبی اثبات شده است.
حل جدول سبب میشود تا مغز شما به تدریج قابلیتهای بیشتری پیدا کند و از این رو سلولهای عصبی مغز مجددا رشد خواهند کرد. این امر موجب میشود تا قدرت مغز افزایش یابد و کمک میکند تا منطقیتر بیندیشید. از کتابفروشی محل زندگیتان یک کتاب جدول کلمات متقاطع تهیه کنید یا اینکه هر روز صبح جدول روزنامه را حل کنید.
۳. یک مهارت جدید بیاموزید
یادگیری یک مهارت جدید، نیاز به تفکر منطقی بیشتری دارد. هنگامی که راهبردهایی را برای یادگیری بهتر طرح میکنید و هنگامی که چالشهای جدید را میپذیرید، از منطق و راهبرد استفاده میکنید و مهارتهای جدید را یاد میگیرید. برای افزایش مهارتهای تفکر منطقی میتوانید فعالیتهای زیر را امتحان کنید:
آموزش استفاده از ابزار یا وسایل جدید؛
نقاشی؛
مکالمه به یک زبان خارجی؛
۴. با دیگران معاشرت کنید و از آنها یاد بگیرید
یادگیری از دیگران نوعی تمرین ذهنی است. ارتباطات اجتماعی و دوستی با دیگران، مغز را تغذیه میکند و فرد را به سوی تلاش برای درک بهتر از جهان اطراف سوق میدهد. به صورت منظم با دوستان و اعضای خانوادهتان وقت بگذرانید. در مراسم اجتماعی شرکت کنید و این را به عنوان فرصتی جدید برای آشنا شدن با افراد جدید در نظر بگیرید. اگر فردی خجالتی یا درونگرا هستید، احتمالا این کار برایتان مشکلتر خواهد بود، اما میتوانید خودتان را به تدریج برای پذیرفتن ریسکهای اجتماعی آماده کنید و این کار توانایی شما برای تفکر منطقی را بهبود میبخشد.
روش دوم: شناخت افکار و رفتار غیرمنطقی
۱. الگوی فاجعهساز ذهن خود را بشناسید: فاجعهسازی یا کاتاستروفی به حالتی گفته میشود که در آن فرد برای هر رویدادی بدترین حالت ممکن را فرض میکند. بسیاری از مردم به ویژه هنگامی که تحت شرایط تنشزا قرار میگیرند، در ذهن خود فاجعهسازی میکنند. آیا چنین حالتی در شما وجود دارد؟
توجه کنید که فاجعهسازی در اشکال مختلفی ظاهر میشود. به عنوان مثال فرض کنید کارفرمای شما برایتان یک ایمیل فرستاده است که در آن از شما خواسته است در جلسات کاری، همکاری بیشتری از خود نشان دهید. اگر فردی فاجعهساز باشید حتما با خود فکر خواهید کرد که منظور کارفرمایتان این بوده است که شما کارمند ضعیفی هستید و بنابراین شغل شما در معرض خطر است، به زودی اخراج خواهید شد و افکاری از این قبیل به ذهن شما هجوم خواهند آورد. اگر در چنین شرایطی قرار گرفتید، نفس عمیقی بکشید و سعی کنید منطقی فکر کنید. مثلا در این مورد میتوانید با خود فکر کنید: «انتقاد کردن و دادن پیشنهادهای سازنده به کارمندان، از وظایف هر کارفرماست و نتایج خوبی به دنبال دارد. احتمالا رئیس با این کار، میخواهد به من کمک کند تا به نحو احسن کارم را انجام دهم. این موارد در مسائل شغلی کاملا طبیعی است.»
خود را دستکم نگیرید. دستکم انگاشتن یکی دیگر از انواع فاجعهسازی است که در آن، فرد موفقیتها و نقاط مثبت زندگی خود را نادیده میگیرد (به اصطلاح خود را دستکم میگیرد) و نقاط منفی زندگی مردم را نمیبیند. در برخی موارد، این دسته از افراد ابتدا مردم را بیعیب و نقص و کاملا موفق میدانند، اما به محض اینکه نکتهای منفی در زندگیشان دیدند، آنها را کاملا از ذهن خود پاک میکنند. این افراد در مورد خودشان نیز چنین دیدگاهی دارند. یعنی ممکن است خود را موفقترین فرد جهان بدانند و سپس با کوچکترین شکست به کلی ناامید و سرخورده شوند. اگر چنین رفتاری را در خود میبینید، سعی کنید با آن مبارزه کنید. الگوهای نادرست فکری را بشناسید و این حقیقت را بپذیرید که هر کسی در زندگی خود کاستیها و شکستها و در عین حال موفقیتهایی دارد.
۲. خودبزرگبینی را از خود دور کنید
خودبزرگبینی و داشتن یک حس غیرواقعی از خود به همان اندازهی فاجعهسازی نادرست است. اگر در اداره یا محل کار، خود را به عنوان مهمترین فرد و یا در مدرسه خود را به عنوان بااستعدادترین دانشآموز میدانید، ممکن است به خودبزرگبینی دچار شده باشید.
هر کسی به سهم خود ممکن است در شرکت، مدرسه، سازمان و یا زمینهی خاصی فرد مهمی باشد. خودبزرگبینی میتواند سبب شود تا فرد در کار و زندگی خود پسرفت کند. برای بهبود کیفیت ارتباط با دیگران، اهمیت به ویژگیها و تواناییهای خود بسیار مهم است، اما به شرطی که سبب خودبزرگبینی نشود. سعی کنید با این حس مبارزه کنید. اینکه احساس خوبی دربارهی خود داشته باشید اهمیت زیادی دارد، اما بپذیرید که همواره به کمک دیگران و مشارکت آنان در زندگی نیازمند هستید.
یکی دیگر از مصداقهای رفتار غیرمنطقی، این است که تصور کنید هر اتفاقی که افتاده است به خاطر شما بوده است، در حالیکه ممکن است اصلا ربطی به شما نداشته باشد. به عنوان مثال، فرض کنید یکی از همکاران شما در مورد فردی جذاب در اداره در حال صحبت کردن است؛ اگر فردی غیرمنطقی باشید اولین چیزی که به ذهن شما خطور خواهد کرد این است که او سعی دارد حسادت شما را برانگیزد. اگر همان همکار در جشن تولد شما شرکت نکند، فرض میکنید که او کینهای مخفی از شما دارد و اصلا به این فکر نمیکنید که شاید واقعا گرفتار بوده باشد. به یاد داشته باشید که زندگی دیگران هم ممکن است به اندازهی زندگی شما پرمشغله باشد. شاید هم وقت کافی نداشته باشند تا تصمیماتی را بگیرند که برای شما خوشایند باشد.
۳. خیالبافی نکنید
رؤیاپردازی فقط مختص کودکان نیست. بزرگسالان نیز گاهی در مواجهه با رویدادهای آسیبزننده، درگیر رؤیاپردازی میشوند. برخی مردم بر این باورند که تصور کردن برخی آرزوها یا افکار مثبت میتواند بر یک وضعیت خاص تأثیر بگذارد. به یاد داشته باشید که موقعیتهای زیادی در زندگی وجود دارند که خودبهخود اتفاق میافتند و در واقع از کنترل ما خارج هستند.
۴. مراقب پیشداوریهای به ظاهر منطقی باشید
این نوع قضاوتها به شکلی هستند که در آن فرد در مورد دیگران یا موقعیتهای خاص به گونهای پیشداوری میکند که بر اساس واقعیت نیستند. بسیاری از مردم به طور مرتب این کار را انجام میدهند، بدون اینکه حتی خودشان متوجه باشند.
برای مثال اگر یک صندوقدار به شما بیادبی کرد، اولین چیزی که به ذهنتان میآید این است که او احتمالا از چهره، وزن و یا طرز لباس پوشیدن شما خوشش نیامده است، در حالیکه شاید واقعا ندانید او چه فکری داشته است.
بسیاری از مردم بر این باورند که هر کسی میتواند به طور طبیعی افکار آنها را بخواند، که میتواند به آزردگی منجر شود. برای مثال، ممکن است از هماتاقی خود انتظار داشته باشید که خودش بداند هنگامی که در اتاقتان نیستید حیوان دستآموز شما را آزاد کند تا برای خودش بچرخد. آیا بهتر نیست به صراحت این موضوع را از او بخواهید؟ شاید او واقعا نتواند خواستهی شما را بفهمد.
۵. قضاوت «همه یا هیچ» را کنار بگذارید
قضاوتهای «همه یا هیچ» یکی از اشکال رایج تفکر غیرمنطقی هستند. معمولا افراد قادر به دیدن شرایط متوسط نیستند و همهی موقعیتها، مردم و نتایج را یا کاملا منفی میبینند و یا کاملا مثبت. برای مثال فرض کنید یک ایمیل به کسی فرستادهاید و در آن یک غلط املایی وجود داشته است. آنگاه ممکن است تصور کنید که به خاطر یک غلط املایی، حتما به طور کامل با شکست مواجه شدهاید، در حالیکه واقعیت ممکن است چیز دیگری باشد و اصلا کسی آن خطا را ندیده باشد. سعی کنید این را بفهمید که در زندگی بسیاری چیزها وجود دارند که مطلقا مثبت یا کاملا منفی نیستند.
ادامه دارد
منبع: چطور
دیدگاه خود را در میان بگذارید