وقتی به اقدامات، تصمیمات و برخوردتان با مسائل مختلف در گذشته نگاه میکنید، آیا واکنشهایتان را دارای ثبات میبینید؟ یا اعمالتان در طول سالها تغییر کرده است؟ (برای بیشتر آدمها اینگونه است)
این امر به این خاطر است که ارزشها و انگیزههای ما در طول زمان تغییر میکنند.
روانشناسان برای مدتها به این تغییر واکنشها علاقهمند بودهاند. در حقیقت، برخی از معروفترین نظریات روانشناسان در مورد انگیزش، از دقت در همین پدیده نشأت گرفته است. هرم سلسلهمراتب نیازهای مازلو و نظریهی X در مقابل نظریهی Y مکگرگور تنها دو نمونه از نظریاتی هستند که برای توضیح این مسئله که چه چیز به افراد انگیزه میدهد و چرا انگیزه میدهد، پدید آمدهاند. اگر چه هر نظریهای متفاوت است، اما مسئلهی ارزشها، در نظریات مربوط به انگیزش و توسعهی انسانی، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
پویایی مارپیچی نظریهی فوقالعاده، اما کمتر شناختهشدهای دربارهی انگیزش است که به ارزش سیستمهایی توجه دارد که باورها و اعمال افراد را شکل میدهند. این مفهوم از اثر دکتر کلر گریوز (Clare Graves) در دههی ۱۹۳۰ میلادی نشأت گرفته است، اما او پیش از آنکه نظریهی خود را منتشر کند، از دنیا رفت. نظریهی گریوز، زیر سایهی محبوبیت هرم سلسلهمراتب نیازهای مازلو قرار گرفت، تا اینکه یکی از دانشجویان او به نام دکتر دان بک (Don Beck)، در سال ۱۹۹۶ انتگرال پویایی مارپیچی را به رشتهی تحریر درآورد. این نظریهی «جدید»، نسخهی توسعهیافتهای از نظریهی اصلی گریوز بود.
نام نظریهی اصلی گریوز «نظریهی سطوح وجود انسانی» بود. نظریهی او تلاش میکرد تا توضیح بدهد که چرا واکنشها و انگیزههای افراد اینقدر متفاوت هستند، اما این کار بِک بود که ایدهی اصلی را به جریان درآورد و آن را برای انگیزش در محل کار مورد استفاده قرار داد.
توضیح این ایده
پویایی مارپیچ، در یک زمینهی مهم، با دیگر نظریههای مربوط به توسعهی انسانی و انگیزش تفاوت دارد؛ این نظریه نمیگوید که ما به سوی مقصدی نهایی حرکت میکنیم و در آنجا میمانیم، بلکه عقیده دارد، بسته به نیروهای بیولوژیکی، اجتماعی، محیطی و روانشناختیِ حاکم، بهطور مداوم در مارپیچی از مراحل توسعه در حرکتیم. پویایی مارپیچی سعی دارد تا «هر چیزی» را که بر تجربهی انسان اثر میگذارد، توضیح دهد.
در اصل، پویایی مارپیچی برای کمک به ما در فهم موارد زیر، توسعه یافت:
مردم چگونه دربارهی مسائل فکر میکنند (در مقابل به «چه» فکر میکنند).
چرا مردم تصمیمات مختلفی میگیرند.
چرا مردم به انگیزهدهندههای مختلف واکنش نشان میدهند.
ارزشها چرا و چگونه پدید آمده و توسعه مییابند.
ماهیت تغییر.
پویایی مارپیچی: پیوند دو مفهوم
نظریهی پویایی مارپیچیِ بِک از بطنِ دو نظریهی مشابه، اما متمایز توسعه یافته است:
نظریهی اصلی سطوح حیات انسانیِ گریوز
نظریه داوکینز (Dawkins) درمورد یادها «memes»
گریوز اعتقاد داشت که این ارزشها هستند که رفتار را میسازند. او ارزشها (یا در مثال ما، دیدگاههای افراد دربارهی تعریفشان از دنیا یا آنچه باید باشد) را در قالب تمرکز فردی یا تمرکز گروهی دستهبندی کرد. بسته به مرحلهی توسعهای که شخص در آن قرار دارد، یا جایی از مارپیچِ پویایی مارپیچی که در آن هستند، ارزشهایشان روی هر چیزی که به آن فکر و کمابیش تجربه میکنند، اثر میگذارد. این یعنی ارزشهایشان روی عناصر زیر تأثیر میگذارند:
احساسات
اخلاقیات
انگیزهها
باورها
اولویتهای تحصیلی و شغلی
موضع سیاسی
ایدههایی دربارهی سیستمهای اجتماعی
داوکینز، جانورشناس و دانشمند تکاملی، از اصطلاح یادها برای توصیف اطلاعات فرهنگی همچون مد، تکنیکهای هنری، اصطلاحات عامیانه و باورهای عمیقی که از شخصی به شخص دیگر منتقل میشوند، استفاده میکند. یادها هم مانند ژن، واحد بیولوژیک بنیادینی که در اندامها منتقل میشود، واحد فرهنگی بنیادینی هستند که در جامعه از شخصی به شخص دیگر منتقل میشوند.
پویایی مارپیچی، یادهای ارزشی را به عنوان ارزشهای عمیقی تلقی میکند که بر تجربهی انسانی اثر میگذارند. این یادهای ارزشی، مجموعههایی ذهنی، مفاهیم و پارادایمهایی هستند که مردم به آنها استناد کرده و برای کنترل تصمیمات و اعمالشان از آنها استفاده میکنند. آنها ذهن را به سمت این پرسش قدیمی که «چرا آدمها این کار را انجام میدهند؟» هدایت میکنند.
مدل مارپیچ
این نظریه به شکل مارپیچی به تصویر کشیده میشود که با رنگهای مختلف کدگذاری شده است و هر رنگی نمایندهی یادهای ارزشیِ متفاوتی است. تصویر سادهای از این مارپیچ، در شکل زیر نشان داده شده است.
پویایی مارپیچی
این نظریه هشت سیستم ارزشی یا یادهای ارزشی را که تا امروز پدید آمدهاند؛ شناسایی میکند. نهمین الگو همچنان ناشناخته است. این هشت الگو در ادامه نشان داده شدهاند که با پایینترین بخش مارپیچ، یعنی اساسیترین یادها آغاز میشود.
طبق این نظریه، همانطور که آدمها رشد میکنند و بلوغ مییابند، یادهای ارزشیشان از مبنایی مطلقا فردی به سوی گروهیتر شدن و اجتماعیتر شدن بسط پیدا میکنند. تفاوت مهم در پویایی مارپیچی این است که مردم از یک مرحلهی توسعه به مرحلهی دیگر نمیپرند، بلکه روی این مارپیچ بالا و پایین میروند. همینطور که از مارپیچ بالا میروند، درکشان از دنیا پیچیدهتر و پیچیدهتر میشود.
توجه:
در حالی که پویایی مارپیچی اینطور استدلال میکند که نقطهی پایانیِ مطلوبی وجود ندارد، اما استفاده از شکل مارپیچ برای ارائهی نمودار، سلسلهمراتبی برای این یادها و الگوهای ارزشی را به ذهن متبادر میکند.
ممکن است که این سلسلهمراتب محدود، در برخی شرایط با بعضی افراد تناسب داشته باشد، اما شاید در شرایط دیگری، برای سایرین نامناسب جلوه کند. علاوه بر این، نقطهی پایانیِ بهخصوصی را برای توسعه به ذهن میآورد (به ویژه در مراحل پایانی) که شاید افراد بسته به فلسفه و باورهایشان، با آن موافق یا مخالف باشند.
باز هم بر اساس این نظریه، این پیچیدگی افزایشی همان چیزی است که رشد و توسعهی انسانی را رقم میزند. در محل کار، هر چقدر که این وضعیتِ توسعه بالاتر باشد، شخص همدلتر و باملاحظهتر خواهد بود. این امر بر رویکرد آنها نسبت به مدیریت، رهبری و کار تأثیر میگذارد. دانستن اینکه افراد در چه وضعیتی هستند، کمک خواهد کرد تا تعیین کنید که چه چیزی بیشتر از همه آنها را تهییج میکند و بهترین شکل برخورد با ایشان چگونه است. این رویکرد اینطور استدلال میکند که انواع موضوعات ذیل که در محیط کار وجود دارند، میتوانند تأثیر مثبتی از درک و علم به وضعیتهای سیستم ارزشی، دریافت کنند:
توسعهی گروهی
مدیریت ناسازگاری
سبک مدیریتی و رهبری
فرهنگ سازمانی
اولویتهای پاداش و قدردانی
استراتژیهای انگیزشی
ارتباطات مؤثر
روابط بینافردی
حساسیت به تغییر
در نهایت طبق این نظریه، یادهای ارزشی هر قدر بالاتر باشند، شما بهتر قادر به همراهی، انگیزه دادن به خود و سایرین خواهید بود و همینطور تلاش مؤثرتری در جهت ایجاد سازمانی فوقالعاده خواهید داشت؛ و احتمالا آن سازمان هم میتواند جامعه را همچون کارمندان و مالکان و دیگر ذینفعانش، توانمند سازد.
توصیه:
این رویکرد میتواند به عنوان ایدهای با هشت نوع از یادهای ارزشی مختلف و بدون هیچگونه قضاوتی در مورد ارزش نسبیِ آنها، برای درک اینکه «چه چیز به افراد انگیزه میدهد» مفید واقع شود.
اما با توجه به سلسلهمراتب ضمنی که غریزی/پایستگرایی را در پایین مارپیچ و جامعیت را در بالای آن قرار میدهد، باید در استفاده از آن و همچنین اجتناب از قضاوت دربارهی برتری باورها و ارزشهای فردی بر دیگری، فوقالعاده مراقب باشیم؛ چرا که این موضوع باعث میشود تا حمایت دیگران را برای رسیدن به موقعیتی که در نظر داریم، از دست بدهیم.
منبع: چطور
دیدگاه خود را در میان بگذارید